يه آدم معتدل چه شكليه؟
- مجموعه: مشاوره خانواده
آدم معتدل، «عادت» ندارد. اين يعني يك سرمشق از قبل نوشته شده براي آدم هاي معتدل وجود نداره ، اون فكر مي كنه و بعد درست رفتار مي كنه.
آدم معتدل، «عادت» ندارد. شايد اين كامل ترين تعريف از يك ادم معتدل است....
بر خلافِ نظر روانشناسان كه آدمي را به سوي «عادت ها» سوق مي دهند، و بر عادت ها مي دارند، و «آدمي» را كه عاداتِ مناسب داشته باشد، رفتارش را مناسب و به «هنجار» مي دانند... آدم «معتدل» صفت دارد، و «صفت» آدمي را، به يك گونه اجرا و با شكلي خاص، راهنمايي نمي كند.
«صفت» يك رغبت و يك خط حركتي، به آدمي مي دهد، آنچنان كه رغبت و خط را، در هر جا و هر موقعيت، به شكلي خاص، مي تواند شكل اجرايي بدهد؛ يعني؛ هر صفتي، در اجرا، هزارها شكل پيدا مي كند.
آدم معتدل، فقط در قلب خود، عادت دارد، و عادت قلب، به تفكر است، و به خيرخواهي و حق جويي، كه كار قلب، همين است.
آدم معتدل، پيش از هر كار، و پيش از همه، مي خواهد كه «خود» را بشناسد، «قدر خود» را بداند، «انتظار از خود» را، به قاعده و به اندازه كند، تا توقع اضافي، نداشته باشد و نيز خود را مهمل نگذارد، و به تسامح بي جا، هم، اجازه ندهد.
آدم معتدل، خواستار سلامت خود، قبل از هر امر ديگر است؛ و سپس، خواستار خوبي خود، در «بينش زندگي» است.
و آنگاه «خوب تر شدن» و «خوب تري» را اشتياق دارد.
آدم معتدل، خودجوش، خودطلب، متكي به خود و معتمد، به خود است؛ و «طالب آزادي» و «طالب آزادگي» است.
عايق هاي درست فهمي، مانع داوري درست، مانع درست خواستن، مانع درست عاطفه ورزيدن و مانع اراده، است... بخل ها، تنگ نظري ها، جبن ها، كم همتي، سستي ها، و ... از اين قبيل است ...
بدگماني، شايعه پذيري، كم اميدي، و ... از نمونه هاي موانع نيت است ...
موانع خلوص، تقوي و آزادي، برهم زننده ي امنيت درون است؛ و موجب شدت يافتن تمايلات مي شوند؛ از قبيل شهوات، حرص ها و طمع ها ...
آدم معتدل، طالب استقلال وحقيقت جوي ست، دوستي طلب است، خيرطلب است و انصاف و فضيلت مي خواهد .... استقلال وجودي، يعني؛ دوام خودفهمي، خودحكمي، خوداراده گي، خودگزيني، خودپذيري، خودكاري و ...
آدم معتدل دوست دارد كه «بامعنا» باشد و «زندگي بامعنا» كند و معدل حياتش، ستوده باشد؛ و بدين لحاظ، آدمياني را كه با معنا و خوبند، دوست مي دارد و آن گونه كه آنان زندگي مي كنند، مي پسندد.
و به خاطر ستوده بودن معدل حيات خود، مي كوشد تا آدميان بامعنا را در عمل، اسوه قرار دهد؛ و نوع زندگي آدميان خوب را براي بصيرت و بينش خود، منظور نظر سازد؛ كه با اين بينش و آن اجرا و عمل، خود را خوب كرده باشد.
انتخاب نوع زندگي خوب و مطلوب خويش قرار دادن آن «روش عقلي» است.
آدم معتدل، اگر فهميد كه آنچه دوست مي دارد، خوب نيست، به سادگي از آن، روي مي گرداند؛ و اگر فهميد كه آنچه از آن، اكراه دارد، خوب است! به سادگي، بدان روي مي آورد.
آدم معتدل، بر يقين، تكيه مي كند و نه بر گمان!
آدم معتدل، در امور خلافي و اختلافي، بي هيچ تأمل، به قاعده هاي مطمئن، و به معيارهاي مقبول، روي مي كند؛ به آن قواعد و معيارها كه فطرت او، و عقل او، بر آن ها اعتماد و پذيرش دارد، و يا عقلاي مورد قبول او، آن قواعد را اعتماد كرده اند.
به هر حال، تا آن امور را بر آن قواعد و معيارها عرضه نكند، نظر نمي دهد و اگر عرضه نكرد، و يا نتوانست كه پس از عرضه كردن، داوري نمايد، به آساني و با رضايت نفساني مي گويد كه «نمي دانم».
او در مسائل مربوط به «انسانيت» و مربوط به حسن روابط و حقوق به «ظن و گمان» اكتفا نمي كند و مي داند كه «حق بودن» و «خير بودن» كافي ست؛ و مي داند كه حدس ها و گمان ها، در غير مسائل انساني است، كه هم آن «حدس ها» مفيد توانند بود؛ و هم اگر خطا كنند، زيان حاصله از آن، زياني قابل تحمل است و بر تجربه مي افزايد.
آدم معتدل، دوستي بي دليل و دشمني بي دليل ندارد.
آدم معتدل، در قبال فهم حق، هيچ عايق و مانع ندارد؛ يعني؛ به سادگي مي شنود، و به سادگي تصديق يا رد مي كند، منصف است؛ و هيچ غرض و لجاجت ندارد.
آدم معتدل، تمايلاتش و غرايزش برقرارند، اما شدت و بدجهتي ندارند؛ و در حدود نيازهاي ضروري حيات، ابراز ميل مي كند.
بنابرآنچه گفته شد، گويا آدمي خواهد كه با اعتراض بگويد:
پس چه فرقي بين «آدم معتدل» و «آدم عاقل» هست؟
گوييم؛ اعتراض وارد است، و هر آدم معتدل، حتماً عاقل است، ولي با عقلي كه آن عقل، در حد ابتدايي استاست و براي صيانت نفس و بيداري نفس و سلامت خواهي نفس، كار مي كند، و حد فراتر را با «علم مكتبي» و تبعيت از «عقلاي اهل حق» مي تواند، بشناسد و مي تواند حركت غايتي خود را به سوي آن غايت، تداوم بخشد.
در آدم معتدل، حزن او، و رأفت او نيز بجا است.
منبع:تبيان