مجله همشهري سرنخ - خاطره علي نسب: آنها چطور مي توانند سر اين همه آدم را كلاه بگذارند بدون آنكه كسي از آنها شكايت كند؟ اين سوالي است كه مرا تشويق مي كند به سراغ اين گزارش بروم و تلاش كنم كه از راز آنها سر دربياورم. سارا فالگيري است كه از يك شوخي فالگيري كارش را شروع كرده و حالا به يك فالگير و در اصل يك كلاهبردار حرفه اي تبديل شده است و من با پادرمياني يكي از دوستان او مي توانم او را ببينم و با او مصاحبه كنم. مي گويد با آنكه خودش آدم هاي زيادي را فريب داده اما دلش مي خواهد درباره روش هايش حرف بزند تا شايد حداقل يك نفر با حرف هاي او در دام نيفتد. مي گويد عذاب وجدان زندگي هايي كه از هم پاشيده يك لحظه رهايش نمي كند.
يك شماره تماس اعتباري، پل ارتباطي او با قرباني هايش است. شماره اي كه هر وقت اراده كند مي تواند آن را تغيير دهد. مشتري هايش نشاني از او ندارند، تنها نقطه مشتركشان اين است كه هيچ كدامشان تاكنون او را نديده و حتي اسم واقعي اش را هم نمي دانند. اين زن جوان يك فالگير اينترنتي است و مي گويد از پول هايي كه از طريق فالگيري به دست آورده موفق شده زندگي لوكسي براي خودش بسازد اما نمي داند كه سرانجام كارش دستگيري و مجازات است.
يك صفحه مجازي كه بيش از 98 هزار بيننده دارد و پر است از عكس ورق هاي تاروت، شمع، فنجان قهوه و.... مي تواند افراد زيادي كه به فال گرفتن علاقه دارند را وسوسه كند تا سري به اين صفحه بزنند. كاربري كه به فال گرفتن علاقه دارد و فكر مي كند كه مي تواند با يك فالگيري سر از آينده و زندگي خودش يا ديگران دربياورد بعد از ديدن پيام ها و سوال و جواب هايي كه زير پست هاي اين صفحه مجازي نوشته شده است خيلي زود اعتمادش جلب شده و طعمه اي مي شود در تور خانم فالگير.
حالا ديگر بازي شروع شده است، كاربر با ارسال يك پيام به شماره تماسي كه فالگير اينترنتي ارائه داده است درخواست فال مي كند. نوع فال را با توجه به تجربه اي كه در فال گرفتن دارد انتخاب مي كند. كافي است اولين باري باشد كه فال مي گيرد، آنجاست كه خانم فالگير مغز او را شست و شو مي دهد تا گران ترين فال را انتخاب كند. فالگير جوان اعتقاد دارد آنهايي كه در زمينه فال گرفتن كم تجربه هستند بهترين مشتريانش محسوب مي شوند و او مي تواند كلاه هاي گشادتري سر آنها بگذارد. زير هر يك از عكس هاي اين صفحه، توضيحاتي درباره فالگيري داده شده و مبالغي هم نوشته شده است از 50 هزار تا 120 هزار تومان.
اين فالگير اينترنتي احتياجي به سرمايه اوليه ندارد. حتي از آنجا كه خانم فالگير نيازي به ملاقات حضوري نمي بيند نيازي هم نيست كه بخواهد خانه يا مكاني را در نظر بگيرد تا آنجا براي مشتريانش فال بگيرد. اين روزها هم كه ديگر همه عادت دارند كارهايشان را با اينترنت انجام دهند و همين مساله به نفع خانم فالگير شده است.
او جز يك مودم اينترنت، يك گوشي و سيمكارت اعتباري، چيز ديگري براي سركيسه كردن طعمه هايش نياز ندارد. در يك عصر پاييزي با او همراه شدم تا بيشتر از سبك كار و فوت و فن هايش براي جذب مشتري بپرسم. قول دادم نام و نشاني اي از او چاپ نكنم و حتي نام صفحه فالگيري اش را هم منتشر نكنم. چون مي دانست كه دير يا زود شناسايي مي شو و بايد تقاص كارهايش را پس بدهد.
سارا نام مستعاري است كه من براي سوژه 31 ساله ام انتخاب كرده ام. او مي گويد در اولين قدم علاقه اعضاي خانواده اش به فال باعث شده كه شروع كند به فالگيري: «تحصيلات دانشگاهي دارم و دختر سوم يك خانواده 5 نفره هستم، همه چيز از زماني شروع شد كه به چشم خودم ديدم مادرم و خواهرانم و حتي دوستان و اقوام مان چطور درگير فال گرفتن هستند و چقدر راحت به فالگيرها اعتماد مي كنند، آنها به محض آنكه مشكل كوچكي در زندگي برايشان پيش مي آمد سراغ فالگيرها مي رفتند و با پرداخت پول به آنها با يك سري جمله هاي بي سر و ته خودشان را سرگرم مي كردند، اطرافيانم به شدت به حرف فالگيرها اعتماد مي كردند، براي مثال يك فالگير به خواهرم مي گفت نامزدت با زن ديگري ارتباط دارد، خواهرم ماه ها درگير كنكاش در زندگي شخصي نامزدش شد و او را تعقيب كرد و بعد هم سر همين حرف ها از او جدا شد. خواهرم بعد از آن فال، هميشه فكر مي كرد زن ديگري در زندگي نامزدش وجود دارد و اين فكر باعث شد كه زندگي او از هم بپاشد يعني مي خواهم بگويم تا اين حد حرف فالگير روي او تاثير داشت.»
سارا مي گويد زماني كه به چشم خودش ديده چقدر اطرافيانش درگير فال گرفتن هستند شروع كرده به يك شيطنت كوچك: «يك روز با چند نفر از دوستانم به كافي شاپ رفتيم. كم و بيش از زندگي شان خبر داشتم به آنها پيشنهاد فال گرفتن دادم و گفتم كه سال هاست فال مي گيرم، نه خبري از پول گرفتن بود و نه من براي پول گرفتن اين دروغ را گفته بودم، فقط يك شيطنت بود. فنجان هايشان را نگاه كردم و هر چه مي دانستم و نمي دانستم را به هم بافتم و تحويلشان دادم، براي مثال حدس مي زدم دوستم رابطه اش با پدرم خوب نيست چون او هيچ وقت از پدرش حرف نمي زد و يا وقتي ديگران از پدرهايشان مي گفتند با چهره اي خنثي و گاهي اخم صحبت ها را دنبال مي كرد. به او گفتم كه يا پدرت فوت كرده و يا به گونه اي در زندگي ات زنده است كه فرقي با مرده ندارد، اين را كه گفتم چشمانش برق زد و از من خواست بيشتر بگويم.»
اين مساله براي او بارها تكرار شد تا اين كه سارا شروع كرد به درخواست پول براي فال گرفتن.
زن جوان ادامه مي دهد: «دفعه بعد همان دوستانم از من خواستند برايشان فال بگيرم. اين بار شروع كردم به گشت و گذار با يك پروفايل تقلبي در صفحه هاي اجتماعي شان. ساعت ها، صفحه هاي مجازي و پروفايل هايشان را گشتم، متوجه شدم شكست عشقي خورده اند و يا تازه از سفر آمده اند و... تا آن وقت حتي با پروفايل اصلي خودم هم در صفحه آنها عضو نبودم به همين خاطر نمي دانستند كه من به صفحه هاي آنها دسترسي دارم، حالا من يك سري اطلاعات واقعي داشتم كه مي توانستم حدسيات خودم را به آنها اضافه كنم.»
سارا اين بار از دوستانش درخواست پول كرد و گفت كه نمي تواند بدون گرفتن پول اين كار را انجام دهد. چون انرژي منفي وارد زندگي اش مي شود: «به آنها گفتم من اين پول را به خيريه ها مي دهم تا كائنات با من مهربان تر باشند و مديوم و چشمان من را به روي حقيقتي كه ديگران نمي بينند باز كند. آنها هم براي هر فنجان، مبلغ 50 هزار تومان به من مي دادند، گاهي از حالت چهره و چشمانشان متوجه مي شدم كه راه را درست مي روم و روي همان موضوع مانور مي دادم.
براي مثال يكي از دوستانم به شدت دختر مهرباني بود و نمي توانست از حق خودش دفاع كند. من در صفحه اجتماعي او ديده بودم كه عكسي با خودش و برادرش درون يك ماشين گذاشته و زير آن نوشته بود ماشين جديدت مبارك داداشي. به او گفتم خيلي ها حقت را خورده اند، مخصوصا برادر و خواهرت حتي يكي از اعضاي خانواده ات با پولي كه حق تو بوده، يك وسيله جديد خريده است مثلا ماشين و يا طلا، او هم با تعجب گفت بله برادرم ماشين خريده است. من هم ادامه دادم كه او از خانواده ات پول گرفته و اين پول حق تو بوده و والدينت مي خواستند به تو بدهند اما او گفته بهتر است بيشتر به فكر پسر خانواده باشند تا دختر خانواده.»
سارا بعد از اينكه براي اولين بار به خاطر جمله هاي دروغي كه مي گفت پول دريافت كرد تصميم گرفت اين راه و روش را ادامه بدهد: «ديگر راه برايم باز شد، شروع كردم به تبليغات در شبكه هاي مجازي، به سرعت مشتري هايم زياد شدند. حتي مجبور مي شدم در طول يك روز براي 10 نفر فال بگيرم. بيشتر مشتري هايم دختران و زنان بودند و گاهي هم مردان پيام مي دادند و درخواست فال مي كردند.»
چطور از زندگي آنها خبردار مي شدي؟
كارم اوايل خيلي راحت بود، خيلي از مشتري هايم با پيج هاي شخصي خودشان برايم پيام مي گذاشتند و من خيلي راحت با پروفايل تقلبي در صفحه هايشان سرك مي كشيدم. اگر هم اسم پروفايلشان تقلبي بود به آنها مي گفتم كه بايد براي فالگيري اسم دقيق خودشان را بگويند و يا اگر اسم مستعار دارند نيز اعلام كنند. اسم ها را در اينترنت جست و جو مي كردم و سرنخ هايي به دستم مي آمد.
بعد از ماه ها فال گرفتن ديگر مجرب شده بودم. اگر كسي صفحه اي در اينترنت نداشت شروع مي كردم به استفاده از فوت و فن هايي كه همه فالگيرها از آنها استفاده مي كنند.
چه فوت و فن هايي؟
براي مثال كسي كه 35 سال دارد به احتمال خيلي زياد پدر و مادرش بيمار هستند يا فوت كرده اند. اگر هيچ كدام از آنها نبود، مي گفتم در معرض بيماري هستند. اينطوري به راحتي آن را مي پذيرفتند. مي دانستم دختر جواني كه مي خواهد فال بگيرد يا درگير خواستگار است يا دانشگاه و يا كار. بيشتر دختران زير 30 سال، درگير خواستگار هستند و كافي بود در اين باره اطلاعاتي سر هم مي كردم. بيشتر دختران در اين دوره كار مي كنند پس خيلي راحت به آنها مي گفتم در محيط كارت فردي مجرد از تو خواستگاري كرده يا مي كند و يا راه درس خواندن برايت باز است اگر خودت بخواهي.
چقدر از اين احتمال ها درست از آب در مي آمد؟
خيلي از اين كدهايي كه من از مشتري هايم مي گرفتم و به آنها مي دادم درست از آب در مي آمد. براي مثال مشتري اي كه 40 سال سن دارد و در پروفايلش عكس از بچه اش نگذاشته است احتمالا بچه دار نمي شده است، مي گفتم در خانواده ات يك نازا داريد. خيلي راحتي مي گفت خودم هستم و ديگر معلوم است كه يك زن 40 ساله نازا، مشكلاتش چيست. روي همين موضوع مانور مي دادم. درست مانند يك شعبده باز، بازي هايم را مي چينم و جلو مي روم.
مردها اصولا براي چه چيزي درخواست فال مي كردند؟
مردها يا به خاطر عشق و يا پول سراغ فال گرفتن مي آيند اما راستش را بخواهيد پول براي خيلي از مردهايي كه مي خواهند فال بگيرند از زن و عشق مهم تر است. من مشتريان زيادي داشتم كه حدس زدم به خاطر ارث فال مي گيرند و همين موضوع را برايشان بيان كردم: «به زودي ارثي از نزديكانت به تو خواهد رسيد.» و همين يك جمله كافي بود كه مشتري هايم جذب دروغ هايم شوند. مي دانيد براي مردها ارث و پول مهم است و براي زن ها عشق و خيانت و... كمتر زني به خاطر اين كه ببيند فلان ماشين را مي خرد يا نه، فال مي گيرد اما كافي است به مشتري مردي كه آمده است فال بگيرد بگويي ماشيني در نظر داري كه تا آخر سال مي خري، به شدت بعد از شنيدن اين حرف به فالت اعتماد مي كند.
چطور متقاعدشان مي كردي كه اين همه پول بابت حرف هايي كه در 10 دقيقه مي زني، بدهند؟
من قبل از اين كه بخواهم فال بگيرم، مي گفتم فيش واريزي را برايم ايميل كنند. وقتي ايميل را مي ديدم و پول واريز مي شد شروع مي كردم به فالگيري. حالا ديگر آنها بازنده بودند نه من، اما بيشتر اين افراد پيش فالگير مي آيند كه حرف هاي او را باور كنند. آنها از خودشان هيچ چيزي ندارند. نمي توانند حرف هاي من و يا هر فالگير ديگري را تحليل كنند آنها فقط قبول مي كنند حتي اگر دروغ باشد آن قدر به آن دروغ فكر مي كنند كه واقعا برايشان پيش مي آيد.
فالگيرها روزگارم را سياه كردند
نازلي يكي از قربانيان فالگيري هاي اينترنتي است. او مدت ها پول هاي هنگفتي به فالگيرها مي داد.
چند سالت است و شغلت چيست؟
29 ساله هستم، در دانشگاه رشته مهندسي خوانده ام و فرزند دوم خانواده هستم. سال ها پيش به خاطر يك موضوع كاملا خنده دار سراغ فالگير رفتم، مي خواستم بدانم چرا هر خواستگاري به خانه ما مي آيد فرداي آن روز خبري از او و خانواده اش نمي شود سراغ يك فالگير رفتم و گفت كه خانه شما توسط يكي از اعضاي خانواده پدري ات طلسم شده است، از قضا ارتباط مادرم و مادربزرگم به شدت بد بود براي همين باورم شد.
منظورش از طلسم چه بود؟
مي گفت به خاطر اين كه مادرت از چشم پدرت بيفتد برايتان دعا نوشته اند و آب دعا را مقابل خانه شما پاشيده اند و اين طلسم باعث شده تمام دختران اين خانه از چشم خواستگارها بيفتند. قضيه را با مادرم در ميان گذاشتم از آن روز به بعد خودم، مادرم و خواهرانم شديم مشتري ثابت اين خانم فالگير.
راه حل خانم فالگير چه بود؟
او گفت با پرداخت يك ميليون تومان مي تواند از كسي كه در اين كار استاد است بخواهد كه طلسم را باطل كند. در همين گير و دار بوديم كه براي خواهرم خواستگار آمد و او ازدواج كرد. اين اتفاق كه افتاد باورمان شد اين فالگير راست مي گويد.
در آخر چه شد؟
من فقط يك شماره تماس اعتباري از او داشتم و اين فالگير شماره اش را خاموش كرد. سپس شروع كردم به ارتباط گيري با فالگيرهاي ديگر. همه تصميم هايم بنا به حرف هايي انجام مي شد كه فالگيرها مي گفتند.
چه شد كه به فكر ترك اين عادت افتادي؟
يكي از دوستانم كه اطلاعات زيادي درباره روانشناسي دارد چندين ساعت با من در اين باره صحبت كرد. او براي تمام حرف هايش منطق و دليل داشت. مدت ها سعي كرد من را از اين فال گرفتن ها دور كند اما زماني كه ديد من هنوز درگير هستم در حضور من با يك فالگير كه خود شماره اش را به او دادم تماس گرفت و به فالگير گفت كه دكتر روانشناس است و مي خواهد تحقيق كند درباره اين كه چه كساني سراغ فال گرفتن مي روند.
خانم فالگير اولش زد زير همه چيز و گفت كه اصلا نمي خواهد حرف بزند اما دوست دست گذاشت روي نقطه ضعف او و بهش گفت كه او در كار تحقيقي خود مي خواهد نظر يكي از برترين هاي اين كار را داشته باشد بدون آنكه اسمي از او ذكر شود و گفت و گفت تا اين كه بالاخره خانم فالگير حرف هايش را باور كرد و حرف هايي زد كه اصلا فكرش را هم نمي كردم. فالگير كه حسابي جوگير شده بود گفت كه يك مشت ديوانه كه هيچ وقت در زندگي شان انسان محكمي نبوده اند و ذهنشان پر از خرافات است مشتري هايش هستند. او مي گفت كه اين افراد به شدت اختلال هاي روحي دارند و...
او حرفي از مديوم و يا ارتباط با ماوراءالطبيعه نزد؟
نه. مي گفت او هم مانند ديگران يك فرد معمولي است اما باهوش است و مي داند به هركسي چه حرف هايي بايد بزند.
احساس و تصميم تو بعد از شنيدن اين حرف ها چه بود؟
به شدت عصباني شده بودم، قبل از آن تماس مي خواستم با خانم فالگير تماس بگيرم و درباره يكي از مشكلاتم از او راهنمايي بخواهم اما وقتي دوستم ماجرا را برايم روشن كرد نظرم عوض شد و بعد از آن رفتم سراغ دوستم تا شماره تماس يك روانشناس را بدهد.