به گزارش خبرنگار دين و انديشه خبرگزاري ميزان ، دوران پرفروغ حيات امام رضا (ع) مملو از آموزه هاي گهربار و اتفاقات بي شمار بوده است. در اين جا 10 داستان از زندگي ثامن الحجج را با هم مرور مي كنيم:
1-گنجشك خودش را انداخت روي عباي امام . جيغ مي زد و نوكش را تند تند به هم مي زد . امام رو كردند به من: "عجله كن اين چوب را بگير برو زير سقف ايوان مار را بكش." چوب را برداشتم و دويدم . جوجه هاي گنجشك مانده بودند توي لانه و مار داشت حمله مي كرد بهشان . مار را كشتم و برگشتم با خودم مي گفتم امام و حجت خدا بايد هم با زبان همه ي موجودات آشنا باشد.
2- كوهستان بود ، امام پياده شدند از اسب، سيصد نفر هم همراهشان . عابد از غارش امد بيرون . امام را ديد ، رفت به استقبال آقا جان ! چند سال است براي ديدنتان لحظه شماري مي كنم مي شود كلبه كوچكم را به قدومتان روشن كنيد؟ امام اشاره كردند . همه وارد غار شدند .
عابد مبهوت شده بود . سيصد نفر در غار كوچكش جا شده بودند . چيزي براي پذيرايي نداشت ، امام ، مهربان نگاهش كرد:" هر چه داري بياور." سه قرص نان و كوزه اي عسل گذاشت جلوي امام . امام عبايش را كشيد رويش ، دعا خواند . بعد از زير عبا به همه نان و عسل داد. همه كه رفتند، نان و عسل عابد هنوز آنجا بود.
3- به امام جواد(ع) گفتم:"بعضي ها مي گويند مامون به پدرت لقب رضا داد، وقتي به ولايت عهدي راضي شد."
گفت :"دروغ مي گويند . پدرم را خداوند رضا ناميد چون ، خداوند او را پسنديد و اهل آسمان، رسول خدا و ائمه در زمين از او خوشنود بودند."
گفتم :" مگر بقيه پدرانتان پسنديده ي خدا و ائمه نبودند؟"
گفت :"چرا؟"
گفتم :"پس چه طور فقط او رضا شد؟"
گفت:" چون دشمنانش هم او را پسنديدند و فقط پدرم بود كه جمع دوست و دشمن از او راضي بودند."
4- رفته بودم ديدن امام، محاسن شان را رنگ كرده بودند، مشكي شده بود و زيبا! گفتم: مبارك باشد. فرمود: هميشه تميز و آراسته باش مخصوصا براي همسرت. تو دلت ميخواهد وقتي مي روي خانه همسرت را ناآراسته ببيني؟ گفت: نه يابن رسول ا...! علي بن موسي فرمود: او هم از تو چنين انتظاري دارد. اين كار علاوه بر پاداش نزد خدا باعث پاكدامني خانواده ميشود.
5- از مدينه تا خراسان شتربان امام بود. مردي از روستاهاي اصفهان. سني مذهب. به خراسان كه رسيدند امام كرايه شان را داد.رو كرد به امام: "پسرپيامبر!دست خطي بدهيد برا ي تبرك با خودم ببرم اصفهان ." امام برايش نوشتند:"دوست آل محمد باش ،هر چند خطاكار باشي. دوستان و شيعيان ما را دوست بدار هر چند آنها هم خطا كار باشند."
6- راهزنان به خيال اينكه تاجري ثروتمند است و جاي پولهايش را نشان نمي دهد ، گرفتندش و تا توانستند شكنجه اش دادند.دهانش را پر از برف كرده بودند ساعتها. يكي شان دلش به رحم آمده بود و فراري اش داده بود. او هم فرار كرده بود از دستشان. اما ديگر نمي توانست حرف بزند. رسيد خراسان. شنيد امام در نيشابورند. از خستگي خوابس برد. توي خواب صدايي شنيد:" برو پيش امام ، دوايت را مي داند."
بعد هم امام را ديد كه گفتند :"زيره و سعتر و نمك را بكوب و بگذار روي زبانت ، خوب مي شود." از خواب كه بيدار شد ، اهميتي نداد. راه افتاد به سمت خانه اش در نيشابور، مردم مي گفتند امام وارد رباط سعد شده، رفت پيش امام براي شكوه از مشكلش . امام گفت :"به آنچه گفته بودمت ، عمل كن ." گفت :"چه ؟" گفتند:"يادت رفته ، عالم خواب . زيره ، سعتر و نمك."
7-مأمون دست برد پند دانه انگور خورد. تحكم كرد.
ـ بخور ديگر!
امام حبه ي اول را كند... .گداشت در دهان مبارك.حبه ي دوم ، حبه ي سوم... .
جگرش سوخت . خوشه افتاد پايين... .
ردا را كشيد روي سر ،بلند شد.
مأمون گفت :"پسر عمو! كجا مي روي؟"
ـ به جايي كه تو مرا فرستادي... .
8- مأمون گفته بود امام را پشت سر هارون خاك كنند. كلنگ زمين را نشكافت . اباصلت مي گفت:"امام روزي خاك چهارگوشه را بوييد ، گفت :اين گوشه مدفن من است، اگر همه ي كلنگ هاي خراسان را بياورند، سه طرف ديگر شكافته نخواهد شد." مجبور شدند امام را جلوي هارون دفن كنند. قبر امام قبله ي هارون شده بود.
9 ـ كجايي مرد خراساني؟ صدايش از پشت در مي آمد. دستش را از لاي در آورد بيرون . يك كيسه ي پر از طلا . ـ اين ها را بگير و برو ، نمي خواهم ببينمت . گرفت و رفت . پرسيدند :"خطايي كرده بود؟" گفت :"نه،اگر مرا مي ديد خجالت مي كشيد."
10- ياسر تعريف مي كرد، عرصه بر امام چنان تنگ شده بود كه هر جمعه ، از مسجد جامع كه بر مي گشت ، با همان غبار غرق راه ، دست ها را مي برد بالا:"خدايا ! اگر فرج و گشايشم در مرگ من است ، در مرگم تعجيل كن." ياد علي مي افتاديم و چاه و نخلستان . آخرش هم به خداي علي رستگار شد.
چهارشنبه ۱۸ آذر ۹۴ | ۱۰:۵۳ ۴۴۱ بازديد
خبرگزاري ميزان - دوران پرفروغ حيات امام رضا (ع) مملو از آموزه هاي گهربار و اتفاقات بي شمار بوده است. خواندن برخي از اين داستان هاي زيبا و آموزنده خالي از لطف نخواهد بود.
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد