مردان انقلاب -ناگفته‌هاي شكنجه‌گر ساواك درباره دستگيري شهيد اندرزگو

وبلاگ ادیب قوچانی مطالب جذاب جالب خواندني اخبارهاي فرهنگي هنري واموزشي علمي فن اوري اينترنت موبايل سلامت اموزش اشپزي جوانان گردشگري ديني فن اوري تحصيلي اعتياد موفقيت ورزشي طب سنتي دعا خانه داري زناشويي والدين موفق اشپزي و....

مردان انقلاب -ناگفته‌هاي شكنجه‌گر ساواك درباره دستگيري شهيد اندرزگو

رييس دادگاه در اينجا از بهمن نادري‌پور (تهراني) خواست كه به اظهاراتش ادامه دهد. تهراني ادامه داد: يكي ديگر از موارد اتهام كه بر اساس اعتراف خود من بر من وارد آمده شركت در شهادت سيد علي اندرزگو معروف به شيخ عباس تهراني است.
به گزارش گروه وبگردي باشگاه خبرنگاران جوان،در روز 2 شهريور 1357 حجت‌الاسلام سيدعلي اندرزگو از فعالان مبارزات مسلحانه با حكومت پهلوي در درگيري با ماموران ساواك به شهادت رسيد.

بعد از انقلاب عاملان شهادت شهيد اندرزگو دستگير و در داد‌گاه محاكمه شدند يكي از اين افراد بهمن نادري‌پور(تهراني) است.كه در دادگاه به شرح واقعه و نحوه به شهادت رساندن شهيد اندرزگو پرداخت.

 

رييس دادگاه در اينجا از بهمن نادري‌پور (تهراني) خواست كه به اظهاراتش ادامه دهد. تهراني ادامه داد: يكي ديگر از موارد اتهام كه بر اساس اعتراف خود من بر من وارد آمده، شركت در شهادت پرشكوه مجاهد راستين و حق شناسي سيد علي اندرزگو معروف به شيخ عباس تهراني است. اطلاعات و نقش من در آن حادثه جانگداز به اين شرح بوده است:

شناسايي شيخ عباس تهراني(سيد علي اندرزگو)

در سال به احتمال قوي 52 بودكه من با نام شيخ عباس تهراني آشنا شدم. او از جمله سربازان راستين اسلام و حق و حقيقت بود كه قبلاً در هيئت مؤتلفه اسلامي فعاليت داشت و در به درك فرستادن حسنعلي منصور نخست وزيري كه كاپيتولاسيون را در ايران احياء كرد نقش داشت و از همان زمان يعني سال 42 متواري بود.

ولي همچنان به ادامه راه توحيدي و مبارزه عليه رژيم و تحصيل علوم ديني مي پرداخت.

در سال 52 وي به عنوان پيش نماز يكي از مساجد فكر مي كنم مسجد چيذر به آگاهي دادن جوانان مشغول بود و خود را براي مبارزه مسلحانه آماده مي كرد.

دقيقاً نمي دانم به چه نحو فعاليت هاي ايشان و مرتبطين او مورد شناسائي ساواك قرار گرفت ولي بهر حال تعدادي از افراد مرتبط با اين شهيد دستگير و به وسيله بازجويان كميته همراه با شكنجه هاي متداوله بازجويي شدند.

در سال 52 هنگامي كه اكيپ هاي كميته براي دستگيري شيخ عباس تهراني به منزل او مراجعه كردند وي متواري شد و گويا همه وسايل موجود در منزل را كه جهيزيه همسرش بود بعنوان اموال گروه ضبط و به انبار كميته منتقل گرديد.

من به هيچ وجه در كار بازجويي و اين كارها نبودم و در سال 52 فقط در جريان كارشان بودم.آن هم از طريق نوشته هاي بولتن كه نوشته مي شد. من تا بهمن ماه سال 55 كه به كميته اوين منتقل شدم هيچ خبري از وضع و عمل سيد علي اندرزگو نداشته و وقتي به اوين آمدم متوجه شدم قبلاً سه نفر را به اتهام ارتباط با او دستگير و مورد تحقيق قرار داده اند.

در اوين زمستان سال 56 به دستور هوشنگ ازغندي معروف به دكتر منوچهري به من مأموريت داده شد كه تا به اتفاق تعدادي از مأمورين تيم تعقيب و مراقبت به شهرستان قم رفته و يكي از طلاب علوم ديني را به نام ديانت را كه از سال 54 بعد از حوادث مدرسه فيضيه متواري و آدرسي از او در قم به دست آمده بود، شناسايي نمايم.

من با كارمندان تيم تعقيب و مراقبت به قم عزيمت كردم و خود را به سازمان اطلاعات و امنيت قم كه در آن زمان محمود معيني رئيسش بود معرفي نمودم و بعد از چند روز محل سكونت آقاي ديانت در جاده قم ـ كاشان بود شناسائي شد ولي چون او ظاهراً به طور عادي زندگي مي كرد و همچنان به تحصيل علوم ديني مي پرداخت، لذا با مذاكره با ازغندي قرار شد هيچ اقدامي روي او انجام نشده و اطلاعات خودمان را به ساواك قم بدهيم.

تقريباً قصد مراجعه به تهران را داشتيم كه تلفنگرام يا تلگرافي از تهران از ناحيه ازغندي داده شد مبني بر اينكه سيد علي اندرزگو در قم است. و احتمالاً در منزل آقاي اشراقي و آيت الله رباني شيرازي بسر مي برد و از يك موتور سيكلت گازي آبي رنگ استفاده مي‌كند و لباسش نيز كت و شلور خاكستري است.

با اين مشخصات به ما نيز دستور دادند كه با استفاده از وجود افراد تيم تعقيب و مراقبت سعي كنيم او را پيدا كنيم.

چند روزي بدون نتيجه در شهرستان قم براي شناسايي سيد علي اندرزگو در شهرستان مشهد در حوالي هتل اطلس در ميدان دقيقي مشاهده شده  كه مشغول فروش تسبيح و انگشتري عقيق بوده و احتمالاً نيز منزل او در كوچه «چهنو» است.

با اين مشخصات به ما نيز دستور دادند كه با استفاده از وجود افراد تيم تعقيب و مراقبت سعي نماييم او را پيدا كنيم.

چند روزي بدون نتيجه در شهرستان قم براي شناسايي سيد علي اندرزگو در شهرستان مشهد در حوالي هتل اطلس در ميدان دقيقي مشاهده شده  كه مشغول فروش تسبيح و انگشتري عقيق بوده و احتمالاً نيز منزل او در كوچه «چهنو» در خيابان تهران است و مجدداً به من مأموريت داد با كارمندان تيم تعقيب و مراقبت به مشهد بروم.

من به اتفاق 22نفر از كارمندان تيم و كميته اوين با اتومبيل به مشهد رفتيم و چون به ساواك مشهد نيز تلگرافي اطلاع داده بودند تا تسهيلات لازم را براي ما فراهم كنند، در زائر سراي كارگران در حومه مشهد مستقر و آماده كار شديم.

اما قبلاً بهتر است توضيح دهم كه چطور معلوم شد كه شيخ عباس تهراني در مشهد است. چندي پيش «ازغندي» شماره تلفن يك لبنيات فروشي را كه در حوالي ميدان خراسان بود به من داد تا فرم شنود تلفني درست كنم.

اين اقدام انجام شد و بعداً نوارهاي شنود تلفني آمد. چند روزي خود ازغندي نوارها را گوش كرد و بعد از گوش كردن نوارها را به من محول كرد.

در طول سه يا چهار ماهي كه نوارها را گوش مي كردم و به تدريج بر اساس ضرورت، تلفن منازل تعدادي افراد معتبر و حاج علي اكبر كه يكي از شركاء لبنيات فروشي بود با تصميم مقامات بالاتر كنترل شد كه نوارهاي آن را سعيد مير فخرايي معروف به سعيدي و خود ازغندي گوش مي دادند.

تلفن هاي منازل و افراد كه كنترل مي شد حاكي از آن بود كه اين افراد فعاليت بسيار وسيعي در تهيه و پخش اعلاميه هاي امام خميني دارند و شخصي به نام استوار جوادي هم تقريباً گرداننده اين عمليات است و وي هرچند وقت يكبار نيز به منزل حاج علي اكبر حسيني معروف به حاج علي اكبر حسيني صالح مي رفت.

در اواخر مرداد ماه در جريان گوش دادن نوار مكالمات تلفني جوادي و بهره برداري از نوار شماره گير تلفن معلوم شد جوادي بامنزلي در شهرستان مشهد تماس دارد و ازغندي هم پس از گوش دادن نوار تأييد كرد كه جوادي بايد سيد علي اندرزگو باشد و منزلي هم كه در مشهد با آن تماس گرفته محل سكونت او است، جريان واقعه بوسيله ازغندي به پرويز ثابتي مدير كل وقت اداره سوم اعلام شد و در نتيجه قرار شد بلافاصله تيم به مشهد عزيمت كند و نسبت به شناسائي و ساير اقدامات مورد لزوم مثل دستگيري و ضربت اقدام كند كه روز بعد من به اتفاق اعضاي تيم تعقيب و مراقبت و چند نفر كارمندان گارد كميته به سرپرستي هوشنگ ازغندي معروف به دكتر منوچهري با اتومبيل به مشهد رفتيم.

*كنترل تلفن منزل شيخ عباس تهراني

در مشهد به ساواك محل مراجعه كرديم و نسبت به كنترل تلفن منزل اقدام شد، سپس منزل در يكي از كوچه هاي همان محله كهرو شناسايي شد و جريان كار نيز بوسيله ازغندي هم(ادامه) داشت چون كه در زمينه اين عمليات حساسيت نشان مي داد اطلاع داده مي شد.

 البته اين حساسيت را خود ازغندي هم داشت، چون يك روز ازغندي گفت كه سيد علي اندرزگو براي من پيغام فرستاده كه به ازغندي بگوييد پايش را از گليم من بكشد بيرون و الّا بد مي‌بيند.

ضمناً ازغندي از سال 42 دنبال اين قضيه بود. چون در سال 42 در بخش 216 كه مربوط به مسائل مذهبي و اين قبيل بود كار مي كرد و وي حساسيت به قضيه داشت و فكر كنم شهيد سيد علي اندرزگو يكي از قديمي ترين مبارزين بوده است كه به طور مخفي بر عليه اين رژيم فاسد فعاليت مي‌كرد.

از سال 42 در حدود 15 يا 16 سال فعاليتش طول كشيد ضمناً قرار بود سعيد مي‌فخرائي معروف به سعيدي هم با گوش دادن نوارهاي تلفني هرگونه اطلاع جديدي را به موقع به ازغندي بگويد.

دو روز گذشت و از شنود مكالمات تلفني نتيجه اي حاصل نشد تا اينكه روزي خودم در اداره بودم كه نوار مكالمات را گوش كنم كه ناگهان سعيدي ساعت 6 بعداز ظهر خبر داد كه سيد علي اندرزگو درتهران است.

در نتيجه ازغندي جريان را تلفني از مشهد به ثابتي كه در تهران بود خبر داد اعلام و در ساعت 10 شب همان روز همگي به طرف تهران حركت كرديم.

* شيخ عباس تهراني چگونه شهيد شد؟

روز بعد در حدود ساعت 10 يا 11 صبح به تهران وارد شديم و سعيدي گفت قرار است جوادي يا سيد علي اندرزگو براي صرف افطار به منزل حاج اكبر برود.

ازغندي به من دستور داد كه به مركز شنود تلفني واقع در خيابان ابوريحان بروم اما كارمندان غير مجاز را در آن محل راه نمي دادند. در اينجا بايد توضيح بدهم كه ساواك دو مركز تلفني داشت، يكي در خيابان ابوريحان (بود) اما (ديگري) در خيابان ثريا كه هر دو در جريان جنبش نهضت اسلامي تخليه گرديد، و بعداً مردم دو مكان را اشغال كردند. اين دو مركز، تلفن ها را بين خودشان تقسيم كرده بودند. به اين صورت كه يكي از شماره2 تا5 و ديگري از شماره 5 تا 9 را كنترل مي كردند.

*ساواك تقريباً در حدود 90 تا 100 هزار شماره تلفن را كنترل مي‌كرد

ساواك تقريباً در حدود 90 تا 100 هزار شماره تلفن را كنترل مي كرد و چون كارمندان غير مجاز را به محل مذكور رفتم و هوشنگ ازغندي هم كه از اعضاي تيم تعقيب و مراقبت بود، به كميته مشترك ساواك و شهرباني رفت تا در مورد طرح مربوط به دستگيري سيدعلي اندرزگو اكيپ ضربت لازم مذاكره نمايد.

حدود ساعت پنج بعداز ظهر سعيدي تلفني خبر داد كه در حوالي خيابان ايران، نزديك منزل حاج اكبر، سيدعلي اندرزگو معروف به شيخ عباس تهراني مشاهده و بوسيله مأمورين به شهادت رسيده است.

قبل از شهادت مدارك را خورد

در مكالمه تلفني كه دختر حاج اكبر با او انجام داد معلوم شد در سر كوچه منزل آنها درگيري روي داده و تيراندازي شده و يك يا دو نفر كشته شده اند.

من با واحد اجرايي كميته مشترك تلفني تماس گرفتم و معلوم شد كه هوشنگ ازغندي خودش در صحنه عمليات بوده و جريان درگيري به اين صورت بوده است كه مأمورين تيم، شهيد سيدعلي اندرزگو را مشاهده و به مأمورين اكيپ ضربت نشان مي‌دهند، مأمورين هم در سر كوچه به  شهيدسيد علي اندرزگو دستور ايست مي دهند ولي او با انجام حركاتي خود را مسلح نشان مي داد به رگبار مسلسل بسته مي شود و هنگامي كه به زمين مي افتد دفترچه يادداشت بغلي خود را از جيب بيرون مي آورد و در همان حالت شدت خونريزي شديد دفترچه را ورق مي زند و چند برگ آن را كه مطالبي روي آن نوشته بود پاره مي كند و در دهان خود مي گذارد و مي خورد، يعني با اين برگ كاغذ افطار مي كند. جريان جزئيات دقيق ترش به اين صورت بوده است كه اول خود كميته گارد اوين در دستگيري وي دخالت داشتند و به سيد علي اندرزگو ايست مي دهند و سيد علي اندرزگو دستش را بالا مبرد و افراد گارد كميته يك رگبار مسلسل به بغل سيد علي اندرزگو به ديوار مي بندند ولي سيد علي اندرزگودستش را پايين مي آورد و خودش را مسلح نشان مي دهد، كه يكي از مأموران هول مي شود و رگبار مسلسل به پاي سيد علي اندرزگو مي بيند (مي بندد) و باز سيد علي اندرزگو ول نمي كند دوباره دستش را به طرف جيبش مي برد و خودش را مسلح نشان مي دهد كه اين بار رگبار را به طرف وي شليك مي كنند كه به زمين مي افتد و شهيد مي‌شود و بعد در حدود 20 نفر كه با سيد علي اندرزگو در ارتباط بودند، دستگير شدند و تحت بازجويي قرار گرفتند. اينها كه دستگير شدند همگي خانوادگي بودند، مثل پنج برادر و يا با همديگر فاميل بودند و در خانه اينها مقداري اعلاميه و يا دستورات امام خميني بود كه پس از مدتي به تدريج آزاد شدند و رفتند.

در منزل شهيد اندرزگو در شهرستان مشهد كه به وسيله ساواك مشهد مورد بررسي واقع شد، مقداري نوارهاي مذهبي و يك مقدار اسلحه كشف شد و مأمورين اين لوازمات را همراه با خانم و بچه هايش به تهران آوردند. پس از بازجويي از خانمش مأموران خانم سيد علي اندرزگو را آزاد كردند و ايشان به خانه پدرشان رفتند و خانم سيدعلي اندرزگو دو بار با من تماس گرفتند و گفتند چه كنم و كجا بروم و بار دومي كه با من تماس گرفت و گفت بچه ام مريض است موضوع را به ازغندي گفتم، ازغندي گفت كه برود مشهد. من هم با مأموران ساواك مشهد تماس گرفتم و گفتم كه با خانم سيدعلي اندرزگو كاري نداشته باشند، ايشان آزاد شده اند و بي گناهند. همچنين در بازرسي از خانه اش 59 هزار تومان پول نقد به دست آمده بود كه من گفتم اين پول را به خانواده اش بدهيم و پول را به دادرسي ارتش فرستاديم كه فكر كنم به شعبه 12 دادرسي ارتش فرستاده شده كه از آن طريق به خانواده اش برگردانند.

منبع: تاريخ انقلاب
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد