خاطرات خياط امام ره -عباي فاضلي كه امام بر دوش انداخت

وبلاگ ادیب قوچانی مطالب جذاب جالب خواندني اخبارهاي فرهنگي هنري واموزشي علمي فن اوري اينترنت موبايل سلامت اموزش اشپزي جوانان گردشگري ديني فن اوري تحصيلي اعتياد موفقيت ورزشي طب سنتي دعا خانه داري زناشويي والدين موفق اشپزي و....

خاطرات خياط امام ره -عباي فاضلي كه امام بر دوش انداخت

«عبدالامير فاضل» خياطي است كه ۴۰ سال پيش در نجف براي امام خميني(ره) عبا دوخته و خاطره شيريني از اولين ملاقات خود با امام دارد.
كد خبر: ۵۵۱۹۰۶

 

«عبدالامير فاضل» خياطي است كه ۴۰ سال پيش در نجف براي امام خميني(ره) عبا دوخته و خاطره شيريني از اولين ملاقات خود با امام دارد.

به گزارش مهر، نزديك ظهر است عبدالامير فاضل جوان در دكان كوچكش در يكي از كوچه‌هاي خشت و گلي نجف اشرف مشغول دوخت و دوز عبا است، جواني وارد مغازه مي‌شود، فاضل سرش را بالا مي‌آورد و قبل از آنكه جوان تازه وارد حرفي بزند مي‌گويد: تا آخر هفته وقت ندارم.

جوان مي‌گويد: از بيت امام خميني آمده‌ام، ايشان سفارش عبا دارند، فاضل نام سفارش دهنده را تكرار مي‌كند: «امام خميني»، با اين كلمه بلافاصله از جعبه روي ميز متر و كاغذ و مداد را برمي‌دارد و با عجله همراه جوان رهسپار منزل امام در تبعيد مي‌شود. امام به همراه چند تن از طلبه‌ها در اتاقي نشسته‌اند، فاضل وارد مي‌شود، كمي مكث و آغاز اندازه‌گيري براي دوخت عبا، اندازه‌گيري كه نزديك به ده دقيقه زمان مي‌برد، طلاب درون اتاق روبه فاضل مي‌گويند «همه منتظر مي‌ايستند تا بتوانند ده دقيقه امام را ببينند اما شما الآن ده دقيقه است ايشان را سرپا نگه داشته‌ايد» و اين جمله خنده را به لبان همه جاري مي‌كند و آن روز خاطره‌اي مي‌شود تا عبدالامير فاضل بعد از گذشت غريب به ۴۰ سال از آن دوران با يادآوري مجدد لبخند بر لبانش جاري شود.

پيرمردي ۷۶ ساله كه با لباس طلبگي بر روي صندلي چوبي مغازه‌اش نشسته و با افتخار از ۵۶ سال فعاليت خود در دوخت و دوز عباي طلاب سخن مي‌گويد.

فاضل كارش را از ۱۸ سالگي در مغازه‌اي كوچك در نجف آغاز كرد و در كنار آموختن دروس حوزوي، عبا دوزي براي طلاب را به عنوان پيشه خود برگزيد و مدتي را در نجف براي طلاب حوزه اين شهر به دوخت دوز لباس مشغول بود.

عباي فاضلي كه امام بر دوش انداخت


بازگشت به ايران


وي در بيان خاطرات آن دوران به سال ۱۳۵۴ اشاره مي‌كند كه اولين جرقه‌هاي بازگشت به ايران در ذهن وي زده شد تا به همراه خانواده‌اش و به دنبال اصالت ايراني‌اش كه به شهر نيشابور بازمي‌گشت، عزم سفر به ايران كند.

وي را كه هم اكنون در گذر معروف خان و در ابتداي كوچه ماهي فروش‌ها دكان دارد به راحتي مي‌توان پيدا كرد زيرا همه كساني كه در زمينه صنف دوخت و دوز لباس روحانيت فعاليت مي‌كنند فاضل را به خوبي مي‌شناسند و اين روزها هم مستندي از وي تهيه شده كه به گفته پسرش قرار است طي روزهاي آينده از سيما پخش شود.

عبدالامير فاضل پس از ورود به ايران ابتدا كار خود را در پاساژ صاحب الزمان(عج) كه هنوز هم بورس لباس روحانيت است آغاز كرد و پس از مدت كوتاهي به كوچه ماهي فروش‌هاي گذرخان آمد.

وي از كسب و كار راضي است گرچه در گذشته مغازه وي با حضور ۷ شاگرد مي‌چرخيده و امروز گاهي پسرش براي كمك با او همراهي مي‌كند ولي همه اين‌ها باعث نشده كه وي احساس نارضايتي كند و بتوان از او شنيد كه با بازگشت به گذشته راه ديگري را براي خود برمي‌گزيند.

عباي نائيني گرانترين عباي بازار


فاضل كه با شنيدن صداي اذان عباي قهوه‌اي رنگش را در دست گرفته و عزم رفتن دارد گران‌ترين پارچه عبائي را نائيني كه از پشم شتر است معرفي مي‌كند و عباي دوخته شده با پارچه خاچيه را ويژه تابستان و عباي با پارچه بوشهري را ويژه فصل بهار مي‌داند.

 فاضل با لبخندي كه در تمامي دقايق مصاحبه بر لب دارد از مغازه كوچك و قديمي‌اش خارج و به سمت مسجدي كه در همان نزديكي است و صداي اذانش در گذر پيچيده رهسپار مي‌شود.

 دوخت لباس روحانيت و چشيدن طعم زندان ساواك


علي باباخاني از ديگر فعالان صنف دوخت و دوز لباس روحانيت است كه در دوران فعاليت خود، به دليل شغلش با علما و بزرگان حوزه و مراجع تقليد ارتباط داشته است. وي نيز داراي خاطراتي از اين رفت و آمدها است، رفت و آمدهايي كه براي وي بهترين روزهاي زنديگي‌اش را رقم زده است.

اين خياط لباس روحانيت ، از افراد معروف در پاساژ صاحب الزمان(عج) است كه همه افرادي كه در اين پاساژ هستند وي را به عنوان كهنه كارترين خياط اين صنف معرفي مي‌كنند. فردي كه به جرم دوخت لباس روحانيت زماني كوتاه را در زندان ساواك سپري كرد.

باباخاني اولين فردي است كه در كنار پذيرفتن سفارش‌هاي دوخت لباس، توليدي لباس روحانيت را در سال ۱۳۵۰ آغاز كرد و همين آغاز به كار موجب شد تا توسط ساواك دستگير و مورد بازخواست قرار گيرد و مجبور شود توليدي خود را به شكل مخفيانه اداره كند.

توجيه ساواك در دستگيري علي باباخاني را به وي اين‌گونه ابلاغ مي‌كنند: «ما به دنبال جمع‌كردن طلاب و روحانيون و ايجاد مشكلات بر سر راه آن‌ها هستيم حال شما براي آن‌ها توليدي لباس راه انداخته‌ايد».

وي كه بعد از گذشت بيش از چهار دهه از راه‌اندازي توليدي هنوز كارگاه خود را حفظ كرده و توليداتش را در پاساژ صاحب الزمان(عج) عرضه مي‌كند افرادي كه در پاساژ مغازه دارند را شاگردان خود معرفي مي‌كند كه در ابتدا كار را از توليدي وي آغاز كرده‌اند.

۲۵ سال خياطي براي آيت الله بهجت


پرسش و پاسخ‌ها از باباخاني به سمت دوخت و دوز براي شخصيت‌هاي مهم مي‌رود و اينجاست كه وي در اين گفتگو در اظهارات جالب خود از ۲۵ سال دوخت لباس براي آيت الله بهجت سخن مي‌گويد. وي ۲۵ سال لباس عارفي را دوخت و دوز مي‌كرده است كه هم اكنون و هنگام صحبت از وي سه بار پشت سر هم تكرار مي‌كند كه آيت الله بهجت واقعاً ساده زيست بود.

باباخاني كه به منزل آيت الله بهجت رفت و آمد داشته است خاطره‌اي از وي را اين‌گونه نقل مي‌كند: «مريض داشتم، يك روز كه براي اندازه‌گيري عبا به منزل آيت الله بهجت رفتم از ايشان خواستم تا براي مريض من دعا كنند، ايشان پاسخ داد دعا خوب است، اما صدقه هم بدهيد و سعي كنيد حتي اگر مبلغ كمي هم هست آن را بين تعداد زياد پخش كنيد صدقه شفا دهنده است».

وي در نقل خاطره‌اي ديگر از آيت الله بهجت اظهاراتش را اين‌گونه بيان مي‌كند: «مردم هميشه از حالات عرفاني آيت الله بهجت و اينكه ايشان مي‌تواند آينده افراد را ببيند صحبت مي‌كردند، يك روز كه در منزل ايشان بودم از آيت الله بهجت در رابطه با اين موضوع سئوال كردم و ايشان جواب داد: مردم در رابطه با من زياد غيبت مي‌كنند ولي من غيبت آن‌ها را حلال مي‌كنم من هم مثل مردم هستم».

پارچه كرباس، جنس لباسهاي آيت الله مرعشي نجفي

باباخاني كه خاطرات زيادي از ۲۵ سال رفت و آمد به منزل آيت الله بهجت دارد در ميان سخنانش از آيت الله مرعشي نجفي نيز سخن مي‌گويد. مرجعي كه وي ۹ سال دوخت و دوز لباس‌هايش را بر عهده داشته، لباس‌هايي از جنس كرباس. وي آيت الله مرعشي نجفي را از جمله افرادي معرفي مي‌كند كه لباسش از ارزان‌ترين پارچه‌ها بود.

وي در مرور خاطراتش درباره آيت الله مرعشي نجفي به اهتمام ويژه اين مرجع تقليد به نماز اول وقت اشاره مي‌كند و مستندات اين خصيصه آيت الله مرعشي نجفي را اين‌گونه بيان مي‌كند: «يك روز كه براي پرو عباي آيت الله مرعشي نجفي به منزل ايشان رفته بودم، هنگام رسيدن به منزل وقت اذان شد، به آيت الله مرعشي نجفي كه در حال آماده شدن براي رفتن به نماز بود گفتم يك دقيقه صبر كنيد تا اين عبا را بر دوشتان بيندازيم و آن را اندازه بزنم، آيت الله مرعشي نجفي دست مرا گرفت و گفت نگذار شيطان ما را از نماز اول وقت غافل كند بيا به نماز برويم و بعد اندازه بگير و ما آن روز هر دو به نماز رفتيم.

تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد